بازآفرینی مثل نویسی صفحه 44 نگارش نهم ضرب المثل:
در مدرسه یکی از همکلاسی هایم من را بسیار اذیت میکرد. او همیشه در مدرسه به من با نگاه تمسخرآمیزی برخورد میکرد. وقتی بیسکویت خود را میخوردم همیشه تکهای از آن روی لباسم میریخت و هر چقدر تلاش میکردم نمیشد این اتفاق نیفتد. او همیشه به من نگاه میکرد و کلی به من میخندید و با دست من را به همه نشان میداد.
تا اینکه روزی که سالها از آن ماجرا میگذشت من او را در خیابان دیدم در حالی که دست فروشی میکرد. خیلی ناراحت شدم ولی مثل او نتوانستم به او بخندم و تنها این ضرب المثل به یادم آمد که چه زیبا میگفت : کوه به کوه نمیرسد اما آدم به آدم می رسد . بسیار وقت ها ما با همدیگر روبه رو میشویم هر چند انتظار آن را نداریم